هارون یشایایی، از اتفاقات، «هامون»، «اجاره‌نشین‌ها» و شخصیت خسرو شکیبایی و نحوه تهیه این فیلم‌ها می‌گوید.

حسین قره_ مهسا بهادریدفتر پخشیران، جایی در خیابان سمیه و میان آن همه سروصداست، طبقه پنجمش برای هارون یشایایی است. از آن دفتر نسبتاً بزرگ، یک اتاق ۱۵ یا شاید ۲۰ متری متعلق به خود هارون بود. یک میز چوبی ساده مقابل تراس یک متری‌اش که پنجره‌اش رو به خیابان سمیه باز می‌شد گذاشته بود، روبه روی میز چوبی، درست آن سر اتاق یک کتابخانه تقریباً بزرگ بود و از جلد کتاب‌ها معلوم بود که همه آن‌ها خوانده شده است. از تمام موضوعات کتابی در کتابخانه وجود داشت، از سینما و فلسفه گرفته تا ادبیات و شعر چند مبل تک‌نفره با یک میز شیشه‌ای که پایه‌اش چوب بود هم روی یک فرش با نقش و نگار ایرانی قرار گرفته بود.

خودش می‌گفت حالش چندان خوب نیست، چند روز پیش از اینکه با ما گفت‌وگو کند، یک عمل جراحی سنگین داشت؛ اما وقتی گفت‌وگو را پیش بردیم و درباره خسرو شکیبایی و داریوش مهرجویی صحبت کرد، کم‌کم روی آن چهره خسته ۸۷ ساله لبخند نمایان شد. البته در سه جلد ۸۷ سال دارد. هارون مردی جا افتاده، سرزنده و سرحال است. در دفترش که حاضر شدیم سه روزنامه به دست داشت و پشت همان میز چوبی‌اش نشست. خودش می‌گفت که هر روز باید روزنامه بخواند و هر هفته پنجشنبه‌ها برای یکی از این روزنامه‌ها مطلب می‌نویسد.

همین میان صدای هارون یشایایی به گوش می‌رسد که با شوخی، خودش را پولدارترین تهیه‌کننده سینمای ایران می‌داند. حتی اگر پولدارترین هم نباشد، اما به‌جرئت می‌توانیم بگوییم بهترین فیلم‌ها سینمای ایران را او تهیه‌کرده است. از «ناخدا خورشید» و «هامون» و «کیمیا» گرفته تا «اجاره‌نشین‌ها» و «ای ایران» و «نون و گلدون» در همه آن‌ها نام یشایایی به چشم می‌خورد.

البته خاطرات و تجربه‌های او فقط به سینما و بعد از انقلاب معطوف نمی‌شود، او درباره قبل از انقلاب و قبل از کودتای ۲۸ مرداد و کودکی‌اش و ماجرای دوستی‌اش با بیژن جزنی هم توضیحاتی به ما داد و چون جذابیت بسیاری داشت، آن را نگه داشتیم تا در روزهای آتی به مخاطبان ارائه دهیم و این گفت‌وگو که در ادامه می‌خوانید فقط مربوط به سینمای ایران است.

شما این روزها مشغول چه‌کاری هستید و وضعیت سینمای ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ عرصه سینما از بزرگان خالی شده و آیا در این فضا کاری وجود دارد که دوست داشته باشید تهیه‌کنندگی آن را برعهده داشته باشید؟

در پاسخ به پرسش اول باید بگویم که این روزها مشغول نوشتن کتاب هستم، چند کتاب هم نوشته‌ام «یک‌عمر زندگی با سینمای ایران» یکی از آن‌ها است که درباره سینمای ایران است. نام دو کتاب دیگر «روزی که اسم خود را دانستم» و «کوچه مال کیست؟» است که به زندگی یهودیان در ایران می‌پردازد. غیر نوشتن کتاب در خصوص تولید فیلم باید بگویم دفتر «پخشیران» -چون امکانات سینمای دارد- کماکان مشغول تولید است اما تمرکزمان این روزها بیشتر روی تولید آثار مستند است. پسرم که بیشتر کار این دفتر را انجام می‌دهد چند مستند ساخته از جمله مستندی به اسم «تهران» که کار موفقی است و شبکه چهار آن را نمایش داده است. البته من این روزها دیگر کمتر مداخله می‌کنم و درگیر تولید نیستم، مقتضی سنم اجازه نمی‌دهد، چون دیگر بازنشسته هستیم.

اصلاً چنین چیزی نیست. ناصر تقوایی حق مداخله دیگران در کارش را به کسی نمی‌دهد و کاملاً هم حق دارد من در سه کار با او همکاری داشتم. او اجازه مداخله به هیچ‌کس را نمی‌دهد، چون هرکس که مداخله می‌کند، کمتر از خودش می‌داند

وضعیت این روزهای سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟

من هم در سینمای قبل از انقلاب کار کردم و هم در سینمای بعد از انقلاب و بر اساس تجربه می‌گویم که این افت‌وخیزها همواره در سینمای ایران وجود داشته، یک زمان‌هایی کنار رفته و بعد از مدتی دوباره جان گرفته و سرپا شده، این روزها هم یک بحرانی برای آن پیش آمده که البته یکی از دلایل به وجود آمدن این بحران ورود بخش دولتی است که از طرفی فیلم می‌سازد و آدم نمی‌تواند به او بگوید فیلم نساز و سینما هم دست خودش است نمی‌توان به او گفت اول فیلم من را اکران کن بعد فیلم خودت را، در نتیجه بخش خصوصی عملاً نمی‌تواند کار فعالی انجام دهد.

در همین جشنواره فیلم فجر که گذشت، بیشتر آثار تولید شده متعلق به نهادهای دولتی یا شبهه دولتی بود، به همین دلیل در حال حاضر بخش خصوصی اندکی مترصد است که باید چه‌کاری انجام دهد ولی به نظرم سینما بعد از وقایع کرونا و این اتفاقات اخیر بسیار با مشکل مواجه شده، اما این را هم پشت سر می‌گذارد، همین الان هم وضعیت فروش سینماها بسیار بهبود پیدا کرده است.

به‌هرحال سینمای ایران چیزی نیست که از فرهنگ ایرانی حذف شود، چون به هر حال بخشی از فرهنگ ایرانی است، حالا سینما به معنای نمایش تصویر وقایع، قطعاً ادامه حیات خواهد داد و کسی نگران از بین رفتن آن نیست.

به نظر شما شبکه نمایش خانگی در حال حاضر توانسته کاستی‌ها و ضعف‌های سینما را جبران کند؟

دو مسئله درباره شبکه نمایش‌خانگی وجود دارد، یکی اینکه دستش در ساختن و پرداختن به سوژه‌ها و موضوعات متفاوت بازتر است، دوم اینکه انتخاب ساعت نمایش آثار در دست مخاطب است که این مسئله خیلی مهم‌تر است. مخاطب وقتی بخواهد به سینما برود، مجبور است که سر یک سانس مشخص برود و تحت هر شرایطی برنامه‌اش را هماهنگ کند، اما برای تماشای آثاری که در شبکه نمایش خانگی تولید شده، این اتفاق نمی‌افتد و فرد هر زمان اراده کند می‌تواند محتوای مدنظرش را دنبال کند و همین باعث افزایش تعداد مخاطبان شبکه نمایش‌خانگی می‌شود، اما این مسئله به آن معنی نیست که فرد سینما را کنار بگذارد.

کسی که سینما می‌رود یک ارتباطی با این رفت‌وآمد دارد مثلاً درگذشته والدین به فرزندانشان می‌گفتند اگر نمره خوب بیاوری تو را به سینما می‌بریم امروزه این مسئله کمتر است، اما کماکان وجود دارد، اما خواستم مثالی بزنم که نشان دهد این تعامل همچنان برقرار است.

امروزه کارگردانان جوان زیادی به سینما آمدند، عده‌ای منتقد هستند که همواره افسوس این ماجرا را می‌خورند که ما در گذشته هنرمندان پیشکسوت زیادی داشتیم اما الآن آن‌ها در این عرصه حضور ندارند؛ اما از حرف‌هایتان متوجه شدم که نظر شما کمی متفاوت است، درسته؟

بله، باید این موضوع را بپذیریم که نسل جوان روی کار می‌آید و این نسل، سینمای خودش را دارد. همین حالا هم جوانان وارد عرصه شدند و کلی کار می‌سازند، بعضی از آن‌ها واقعاً قابل توجه است. یکی از فیلم‌هایی که من دیدم و بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم، «پوست» به کارگردانی برادران ارک بود. البته فیلم بد هم دیدم و به‌صورت ناخودآگاه تعدادی از این فیلم‌سازها در گذر زمان حذف خواهند شد. این اتفاق همیشه افتاده و اگر قرار بود که چنین اتفاقی رخ ندهد، هیچ‌گاه پیشرفتی حاصل نمی‌شد. نسل جدید می‌آید، حرف‌های خودش را دارد و حتماً آن را به کرسی می‌نشاند.

مهرجویی بهترین کارگردان است/ از خسرو شکیبایی تا اتفاقات عجیب «اجاره نشین‌ها»

یک بحثی که در سینمای امروز مطرح می‌شود، کنار رفتن بزرگان سینما است که خودش تبدیل به یک معضلی شده است. تعدادی از آن‌ها به‌صورت خود خواسته کناررفته‌اند و عده‌ای دیگر هم کنار گذاشته شده‌اند. جدای از سیاست چه عاملی باعث رخ دادن این موضوع شده است؟ در تمام دنیا پیشکسوتان در کنار جوانان هستند اما در کشور ما این ماجرا کمتر رخ می‌دهد.

در این بیان شما چیزی که باید اصلاح شود این است که کسی کنار گذاشته نشده، بلکه عده زیادی کنار رفته‌اند، دستگاه به کسی نگفته که تو دیگر فیلم نساز، اما فرضاً فردی مثل بهرام بیضایی، دیگر این‌جا نیست که بخواهد فیلم بسازد. این موارد وجود دارد اما نگاه کنیم، مهرجویی پس از سال‌ها فیلم ساخت.

بله، ولی ایشان هم برای اکران فیلمشان با مشکلات زیادی مواجه شدند.

بله نسل گذشته تلاش می‌کند که حضور داشته باشد، اما در نهایت تابع این است که در جامعه چه اتفاقاتی رخ‌داده است. نسلی از جوان‌ها می‌توانند در همین شرایط نابسامان کار کنند و می‌کنند ولی خب نسل گذشته توانایی تطبیق خودش با شرایط موجود را ندارد و سعی می‌کند خودش را کنار بکشد. نگاه کنید وقتی به مهرجویی انتقاد می‌کنند که این «لامینور» چه بود که تو ساختی؟ می‌گوید من آن را برای خودم ساختم و حرفش هم حسابی است و این ماجرا به هیچ‌وجه موجب نگرانی سینمای ایران نمی‌شود. اینکه بخواهیم نگران این باشیم که نبود نسل گذشته موجب اضمحلال سینمای جوان می‌شود، اشتباه است، چون چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد.

به نظر شما این ماجرای قهر با ساخت اثر به پیکره سینما آسیب وارد نمی‌کند؟

من شیوه قهر و آشتی را تأیید نمی‌کنم چون سینما بدنه فرهنگ و هنر کشور است. حالا سینمای ما مشکلات خودش را دارد؛ ولی اینکه قهر کنیم، اشتباه است. من حتی با این شیوه رفتاری در جشنواره هم موافق نبودم، فیلم را یک عده ساختند، از آسمان که نازل نشده است. خود اثر برای ما مهم است.

اگر کیفیت آثار تولید شده پایین بود چه؟

این دوره را رد می‌کنیم و بالاخره احراز هویت می‌شود. در دوره شعر فارسی هم خیلی‌ها اشعارت پرت گفتند، اما در نهایت این شعر هنوز پا برجاست. هیچ‌گاه سلبی به این ماجرا نگاه نکنیم.

خسرو شکیبایی با اینکه سابقه خوبی در بازیگری مخصوصاً در تئاتر داشت، اما در نهایت با «هامون» درخشید، شما تهیه‌کننده این اثر بودید و خاطرات زیادی با ایشان دارید.

خسرو پیش از «هامون» هم بازی کرده بود و نسبتاً شناخته شده بود، مخصوصاً بازی‌اش در «کیمیا» درخشان بود. خسرو بازیگر تصادفی نبود و درس این کار را خوانده بود و این مسئله خیلی مهم است، دوم اینکه خودش هم آدم بسیار خوبی بود. او یک خصوصیت استثنایی در مدارا با دیگران و قبول شرایط داشت. هیچ‌گاه قهر نکرد و کار را نیمه‌کاره رها نکرد. یک داستان جالب، در حال فیلم‌برداری فیلم «کیمیا» بودیم که خسرو باید با موتور از آبادان به اهواز می‌رفتند. وسط راه بودند که موتور تصادف کرد و دست خسرو شکست، بردیم دست خسرو را گچ گرفتند و برای اینکه تکلیف کار را بدانیم از دکتر پرسیدیم که جوش خوردن دستش چقدر طول می‌کشد و دکتر هم گفت دست‌کم باید سه هفته در گچ بود. ما هم بچه‌ها را جمع کردیم و به آن‌ها گفتیم که سه هفته فیلم‌برداری نخواهیم داشت، اگر می‌خواهند برگردند تهران اگر نه هر کاری دوست دارند انجام دهند. یک‌دفعه خسرو آمد پیش ما و گفت مگر یک نفر که در اسارت است امکان ندارد دستش بشکند؟ گفتم چرا! گفت خب پس دست من در اسارت شکسته و تا آخر فیلم با همان دست شکسته بازی کرد.

یادم می‌آید که برای همین فیلم و فیلم‌برداری یک سکانس به حرم امام رضا رفتیم. به کسی اجازه فیلم‌برداری در صحن را به هیچ کی نمی‌دادند و حالا هم نمی‌دهند. احمدرضا درویش هم خیلی اصرار داشت این تکه در فیلم باشد و رفت از آقای طبسی که آن زمان تولیت آستان قدس رضوی بودند، وقت گرفت. من و خسرو رفتیم پیش ایشان و آقای طبسی هم به ما گفتند امکان ندارد، من اگر به شما اجازه دهم، باید به همه اجازه دهم و این ماجرا بسیار سخت می‌شود.

در آخرین لحظات که داشتیم از آنجا خارج می‌شدیم، خسرو گفت حاج‌آقا من یک طلبی از روحانیون دارم. آقای طبسی گفتند چه طلبی؟ خسرو گفت من همان فردی هستم که نقش مدرس را بازی کردم. آقای طبسی تعجب کردند و گفتند به من گفته بودند که شما آخوند هستید. خسرو هم گفت نه. آقای طبسی هم گفتند من باور نمی‌کنم و خسرو برای اینکه این ماجرا را اثبات کند بلند شد و آن مونولوگ اصلی را خواند. آقای طبسی بسیار تعجب کرد، خسرو را بوسید و اجازه داد در صحن فیلم‌برداری کنیم.

بیشتر بخوانید:

شبی که با هارون یشایایی، کتاب‌ها و فیلم‌هایش رنگی شد؛با بیژن جزنی از ساخت فیلم‌های تبلیغاتی پول‌دار شدیم تپه‌های اوین و خاطره تلخ تیرباران/ رضا کیانیان: ۳۰۰ هزار تومان دستمزد خواستم ندادند؛ من با شما شناخته شدم

شما با مهرجویی، تقوایی، مخملباف و چندین کارگردان بزرگ کار کردید. در واقع تمام شاهکارهای آن‌ها را تهیه کردید، سال‌هاست که می‌گویند آقای تقوایی بدقلق است، آیا این ماجرا صحت دارد؟

اصلاً چنین چیزی نیست. ناصر تقوایی حق مداخله دیگران در کارش را به کسی نمی‌دهد و کاملاً هم حق دارد من در سه کار با او همکاری داشتم. او اجازه مداخله به هیچ‌کس را نمی‌دهد، چون هرکس که مداخله می‌کند، کمتر از خودش می‌داند. به نظر من کسی صلاحیتش بیشتر از تقوایی نبوده، اگر نگاه کنید «ناخدا خورشید» بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. در سوئیس یک مرکزی وجود دارد که تمام فیلم‌های منتخب شده تاریخ سینمای جهان را در آن‌جا جمع‌آوری کرده و نمایش می‌دهد و تنها فیلمی که از سینمای ایران انتخاب کردند، «ناخدا خورشید» است.

مهرجویی بهترین کارگردان است/ از خسرو شکیبایی تا اتفاقات عجیب «اجاره نشین‌ها»

اشراف آقای تقوایی به فرهنگ جنوب و شناخت و اقتباس بی‌نظیرش باعث به وجود آمدن چنین شاهکاری شده است. اساساً نوع تعامل تهیه‌کننده و کارگردان در ایران این‌گونه است که کارگردان کار اضافه می‌کند و تهیه‌کننده می‌خواهد از آن کم کند. غیر از خلاقیت‌های آقای تقوایی، آیا چیزی بود که از شما بخواهند و شما بگویید که چنین چیزی واقعاً در دسترس نیست؟

شیوه کار من، نه‌تنها با آقای تقوایی، بلکه با همه کارگردانان این‌گونه بود که قبل از فیلم‌برداری باهم صحبت می‌کردیم و حرفم این بود که اگر می‌خواهی فقط من را به‌عنوان یک سرمایه‌گذار در این کار ببینی با تو کار نمی‌کنم، چون من خودم صاحب‌نظرم، بعد از اینکه کار تولید را شروع کردی دیگر نظر نمی‌دهم، اما حالا تمام نظریاتم را می‌گویم می‌توانی قبول کنی، می‌توانی نپذیری. این فیلم هم خیلی سخت ساخته بود، اما همه‌چیز دست‌به‌دست هم داد تا جمع بماند.

در آن صحنه‌ای که ناصر سوزاندن را نشان می‌دهد، شما می‌بینید که جمعیت زیادی دور آدم جمع شده است؛ اما نکته این است که کن آن همه جمعیت مرد نداشت، ناصر فراخوان داده بود که به سیاهی لشگر نیاز دارد و همه مردم از اطراف آمده بودند.

آن‌جا آن همه لنج و لوکیشن و کوچه‌پس‌کوچه داشت، این صحنه‌ها از قبل وجود داشت یا شما آن‌ها را ساخته بودید؟

خیلی از آن مکان‌ها بازسازی شده است، مثل همان بازاری که در فیلم وجود دارد. یک تعدادی ساخته شد، یک تعداد بازسازی.

«ای ایران» با مشکل مواجه شد درست است؟

بله، آن فیلم کمی با مشکل مواجه شد.

به یک موضوعی اشاره کردید و آن هم فعالیت شما با آقای تقوایی پیش از انقلاب بود. ما همیشه می‌گوییم فرهنگ از سیاست جداست، اما در بزنگاه‌های مهم همیشه تأثیر سیاست در فرهنگ بارز است. مورد اخیر آن تحریم جشنواره فیلم فجر بود و اگر به عقب‌تر بازگردیم با انقلاب و تأثیر آن روی مهاجرت هنرمندان مواجه می‌شویم. همین ماجرا، یعنی مهاجرت هنرمندان تا چه اندازه به سینما و فرهنگ و هنر ما آسیب وارد کرد؟

این «ما» یی که شما گفتید چه کسی است؟ کل سینما را می‌گویید «ما»؟

بله.

این حرف درست نیست چون کل سینما من و شما نیستیم. علت اینکه روی این کلمه تأکید می‌کنم این است که ما می‌گوییم سینما فرهنگ است و نباید قاطی مسائل سیاسی بشود. ولی سیاستمداران می‌گویند سینما مال ماست و هر طرف یک ما دارد که خودش را محوریت می‌داند.

آن حرفی که ما می‌زنیم تا چه اندازه روی حرفی که آن‌ها می‌زنند تأثیر داشته است؟

تأثیر داشته و حتی یک مواقعی تأثیر آن مثبت بوده است. سینمای ملت ایران تنوع خودش را دارد. وقتی یک فیلمی مثل «مارمولک» پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران می‌شود، یعنی مخاطب آن را تماشا کرده است.

برای تولد یک هنرمند ماهر، توانمند و با انگیزه دست کم چندین سال زمان نیاز است و از بخت خوب آقایان کیمیایی و مهرجویی در ایران ماندند و بیضایی و وثوق تحت تأثیر همین سیاست‌ها از کشور خارج شدند. همین سیاست‌ها تا چه اندازه باعث از دست رفتن سرمایه‌های اجتماعی می‌شود؟

هنرمند با قید زمان هنرمند نمی‌شود؛ اما فرد باید هنرمند باشد، این خودش یک قابلیت است، امکان دارد یک نفر ده سال کلاس هنرپیشگی برود اما هنرمند نشود. این ماجرا وجود دارد اگر بخواهیم خودمان را به‌عنوان نسلی که فرازوفرود زیاد دیده است، باید بگویم اگر نسلی بخواهد خودش را درگیر مشکلات پیش آمده کند نمی‌تواند پیش برود. فرد باید با شرایط کنار بیاید، نمی‌تواند خودش را کنار بگذارد به بهانه اینکه مشکلات وجود دارد.

یک جا گفتید که برای ساخت فیلم «اجاره‌نشین‌ها» هیچ‌کس جلو نمی‌آمد، آقای مهرجویی دنبال یک خانه بود که خراب شود. هزینه‌های این کار هم سرسام‌آور بود چرا پذیرفتید؟

وجه سرمایه‌گذاری یک طرف کار بود و بخش دیگر هم این بود که آیا این کاری که مهرجویی می‌خواهد شدنی است یا خیر. واقعیت این است که پولدارترین تهیه‌کننده ما بودیم و هنوز هم هستیم (با لحن شوخی و خنده) و همکاران برای انجام این کار دل ما را قرص می‌کردند، شاید تهیه‌کننده دیگری نمی‌توانست این درخواست مهرجویی را به سرانجام برساند چون دو خانه باید خراب می‌شد، ما یکی از این خانه‌ها را برای مدت سه ماه اجاره کردیم، صاحب‌خانه دوم به‌هیچ‌وجه راضی نبود که خانه را اجاره دهد و گفت فقط می‌فروشم. خانه را از او خریدیم. همین موضوع به این ماجرا کمک کرد که ساخت فیلم شکل بگیرد. با تمام این شرایط اگر خانه‌ها هم تهیه می‌شد اما مهرجویی، مهرجویی نبود. این فیلم به این زیبایی از آب درنمی‌آمد.

فیلم صحنه‌هایی دارد که مخاطب خیلی به آن توجهی نمی‌کند، اما صحنه‌ای که عوامل سر سفره می‌آیند، شاهکار است. همه از این صحنه حیرت می‌کنند مخصوصاً وقتی که متوجه می‌شوند فیلم‌برداری آن با یک دوربین انجام شده است.

اگر یادتان باشد انتظامی کلنگی برمی‌دارد و می‌خواهد به کله اکبر که آن‌طرف ایستاده بکوبد، اکبر یک استانبولی روی سرش می‌گذارد و می‌دود. من اکثر مواقع هنگام اکران فیلم به سینما می‌رفتم. از زمانی که این کلنگ برداشته می‌شد سینما از خنده منفجر می‌شد و این هنر مهرجویی بود. برخی بودند که من دفعه بیستمم است که این فیلم را تماشا می‌کنم.

مهرجویی قبل از انقلاب «گاو» و «الماس ۳۳» را ساخته که همین نشان می‌دهد یک سینماگر کاملاً جدی است، شما چگونه این ریسک را انجام دادید که یک فیلم‌نامه‌ای که ساختار آن طنز سیاسی است را مهرجویی بسازد؟

فیلم «الماس ۳۳» به لحاظ لوکیشن و نگاه سینمایی به «اجاره‌نشین‌ها» نزدیک‌تر بود. در «دایره مینا» بسیار فکر وجود داشت و بیش از اینکه دستاوردش را مدیون مهرجویی باشد، مدیون نوشته غلامحسین ساعدی بود.

صحنه فروریختن ساختمان چقدر زمان برد؟

آن صحنه بسیار جالب بود. البته الآن از نبود آن هنرمندان بسیار تأسف می‌خوریم. این نسل بسیار شگفت‌انگیز بودند. یکی از جذاب‌ترین و دیدنی‌ترین قسمت‌های فیلم همان پشت‌بام است ولی همان قسمت سخت و پر کار فیلم که بسیار هم‌زمان برد صحنه‌ای است که آب فرومی‌ریزد و ما مجبور شدیم ساختمان اولیه را که راهروهای طولانی داشت، با آجر و سیمان ببندیم. یکی از همکارانمان از ایتالیا آمده بود و پیشنهاد داد که یک کار ویژه انجام دهیم، اگر دقت کرده باشید در فیلم یک صحنه‌ای وجود دارد که فضای ورودی پشت‌بام باز است و آنجا یک منبع بزرگ آب وجود دارد. همان دوستمان اعلام حرکت کرد، منبع آب باز شد و آب با شدت همه جا را گرفت و فشار آب به‌قدری بود که حتی اکبر عبدی را با خود برد، آنجا همان قسمت سخت فیلم بود. آن صحنه را با یک برداشت و یک دوربین گرفتیم، چون مهرجویی به برداشت‌های یک دوربینه بسیار علاقه‌مند است و اعتقادش این است که دوربین چشم من است و اینکه دو چشم در دو جای متفاوت ندارم.

من آقای مهرجویی را بسیار قبول دارم و به نظر من بهترین کارگردان حرفه‌ای ایران است و یک پله از بقیه بالاتر است؛ اما الآن کمی خسته شده است.

مهرجویی بهترین کارگردان است/ از خسرو شکیبایی تا اتفاقات عجیب «اجاره نشین‌ها»

«هامون» چگونه اتفاق افتاد اینکه آقای مهرجویی وارد آن فضای فکری شد؟

داریوش مهرجویی فلسفه خوانده و آن تفکر فیلسوفانه‌اش همه‌جا حضور دارد و دلش می‌خواست آن تفکر فیلسوفانه را در یکجا پیاده کند. در واقع «هامون» به‌وسیله تفکر مهرجویی تبدیل به «هامون» شد و من فکر نمی‌کردم بازیگری به‌جز خسرو شکیبایی می‌توانست آن کار را بازی و برداشتی که از آن شخصیت داشته باشد. هنوز هم وقتی این فیلم اکران می‌شود برای نسل جوان جالب است. به‌طور مثال یک شب آن را در پردیس سینمایی ملت اکران کردیم و اعلام رسانه‌ای هم نداشتیم؛ اما اکران که شروع شد جا برای آدم‌ها نبود.

واقعیت این است که پولدارترین تهیه‌کننده ما بودیم و هنوز هم هستیم (با لحن شوخی و خنده) و همکاران برای انجام این کار دل ما را قرص می‌کردند، شاید تهیه‌کننده دیگری نمی‌توانست این درخواست مهرجویی را به سرانجام برساند چون دو خانه باید خراب می‌شد، ما یکی از این خانه‌ها را برای مدت سه ماه اجاره کردیم، صاحب‌خانه دوم به‌هیچ‌وجه راضی نبود که خانه را اجاره دهد و گفت فقط می‌فروشم. خانه را از او خریدیم. همین موضوع به این ماجرا کمک کرد که ساخت فیلم شکل بگیرد. با تمام این شرایط اگر خانه‌ها هم تهیه می‌شد اما مهرجویی، مهرجویی نبود. این فیلم به این زیبایی از آب درنمی‌آمد

در «هامون» اتفاق جالب و ویژه‌ای وجود داشت که بخواهید آن را برای ما تعریف کنید؟

در آن فیلم یک اتفاق ویژه برای بیتا فرهی افتاد، این بود که نقشش را به‌صورت شاهکاری ایفا کرد.

شما اخیراً برای تماشای فیلم سینما رفته‌اید؟

بله، فیلم سینمایی دینامیت را تماشا کردم.

اجاره‌نشین‌ها هم یک فیلم کمدی در سینما است که مربوط به ۱۳۶۴ می‌شود. دینامیت هم فیلم کمدی است و کاملاً از لحاظ پرداخت شخصیت‌ها، نوع داستان و جنس شوخی‌ای که دارد کاملاً با اجاره‌نشین‌ها متفاوت است. این تغییر ذائقه تفاوت در ساخت و تغییر نگاه کارگردانان و حتی سلیقه مخاطبان چه زمانی رخ داد؟ اصلاً زمانی داشت؟

فیلم کمدی دو وجه دارد. یک بخش آن ساختاری است، یعنی باعث خنده مخاطب و تماشاچی در وقایع فیلم می‌شود. یک نوع کمدی هم هست که اخیراً طرفدار پیدا کرده و جنس آن لفظی است. این دو اصلاً قابل‌مقایسه با یکدیگر نیستند. شما در فیلم اجاره‌نشین‌ها اصلاً حتی یک متلک هم نمی‌شنوید. تماشاچی هم روحیه سیالی دارد. هر چیزی که ارائه شود تماشا می‌کند، زمانی که فیلم را می‌بیند خوشش می‌آید و با آن ارتباط برقرار می‌کند، چرا نباید آن را تماشا کند؟

تماشاچی داور فستیوال یا منتقد سینما نیست، می‌خواهد به سینما برود، فیلمش را تماشا کند و از آن لذت ببرد. حتی گاهی می‌خواهد گریه کند؟

چرا ما برای همان خنداندن اثر درستی تولید نمی‌کنیم؟

ذائقه مخاطب را آن فیلمی می‌سازد که تماشا می‌کنیم، وقتی هیچ‌چیز نباشد بازهم مخاطب به سینما می‌رود. برای مردمی که پول دادند و به سینما رفتند خندیدن به هر قیمتی ارزش دارد. برای یک منتقد به هر قیمتی ارزش ندارد اما برای کسی که دنبال سرگرمی است چرا.

عکاس: راحله کرمی

  • نویسنده : حسین قره- مهسا بهادری
  • منبع خبر : خبرآنلاین